در تاکسی نشسته بودم و خبری را میخواندم در خصوص نظر یکی از مراجع تقلید دربارهی مدّعیان ارتباط با امام زمان (عجاللهتعالیفرجهالشریف). شخصی که کنارم نشسته بود و احتمالاً در روزنامهام سرک میکشید گفت: این احمدینژاد داد مراجع را هم درآورده است! گفتم: چه ربطی دارد؟! گفت: مگر خبر نداری؟ گفتم از چه؟
تسبیحش را در مشتش جمع کرد و پس از نفسی عمیق گفت: از یکی از افراد موثق (!) شنیدم که احمدینژاد در هر جلسهای که شرکت میکند یک صندلی خالی میگذارد و میگوید اینجا جای امام زمان است! و در هر ضیافت نیز ظرف غذایی مخصوص امام زمان کنار خود میگذارد!
به چهرهاش نگاه کردم تا به زبان بیزبانی به او بفهمانم که شوخی بیمزهای بود، ولی آنچنان اندوهناک بود که هیچ نشانی از مزاح رؤیت نکردم! زیر لب گفتم پناه میبرم به خدا از شر شایعات ... و از تاکسی پیاده شدم.
- در تاکسی نشسته بودم. رادیو خبری از سود سهام عدالت پخش کرد. مردی که کنارم نشسته بود شروع کرد بد و بیراه گفتن به دولت! گفت همهی اینها دروغ است، مثل سبد کالای فرهنگیان که فقط اعلام کردند ولی به ما ندادند! زنی که در تاکسی نشسته بود و فرهنگی بود به وی گفت ولی مدتی پیش برای دریافت سبد کالا در اینترنت ثبتنام کردیم و دروغ به نظر نمیرسد! مرد پاسخ داد که من اینترنت بلد نیستم، چگونه باید ثبتنام میکردم؟! (واقعی)
- شخصی گریان به حرم امام رضا علیهالسلام رفت و خود را به پنجرهفولاد زنجیر کرد و گفت یا امام رضا، خود را رها نمیکنم مگر اینکه مرا در قرعهکشی بانک برنده کنی! شب که به خواب رفت، در عالم رؤیا امام رضا علیهالسلام را دید که به وی فرمود: تو اول برو در یک بانک حساب باز کن، بعد توقع برنده شدن داشته باش! (طنز)
- همین!
سلام
1- در خبرها خواندم که آقای خاتمی برای حضور در انتخابات ریاست جمهوری، دو پیششرط گذاشته! در این زمینه خیلیها سخن راندهاند و من با اصل این موضوع کاری ندارم. چیزی که مهم (و البته مضحک!) است نظر آقای خاتمی دربارهی دغدغهی اصلی مردم است! طبق نظر آقای خاتمی، در حال حاضر خواستهی اصلی مردم، آزادی است! (عدالت از نظر ایشان جایگاه سوم را دارد!). من نمیفهمم مگر آقای خاتمی در ایران زندگی نمیکند؟ مگر ما در ایران اسیر هستیم که حالا اوّلین خواستهمان آزادی باشد؟! دقیقاً منظور آقای خاتمی از آزادی چیست؟ اگر منظور ایشان آزادی مطلق است که باید بگویم «آزادی مطلق» یک مفهوم پارادوکسیکال (خودمتناقض) است و به حصر عقلی و منطقی، تحقّق آن امکان ندارد. کوتاه سخن آنکه اگر آقای خاتمی احساس خفگی و اسارت میکند، عبایش را از دوش بردارد و با دست بر سینه بکوبد و همچنان که به سوی آزادی میدود، زمزمه کند:
قبلهی حاجات منی لاسوگاس
کعبهی آمال منی لاسوگاس!
اصلاً اگر ما نخواهیم خاتمی ما را آزاد کند، چه کسی را باید ببینیم؟!
2- علی کریمی پس از درخشش در بازیهای اخیر خود، توسّط علی دایی به اردوی تیمملّی فوتبال جمهوری اسلامی ایران دعوت شد؛ ولی به خاطر اختلافی که با سرمربّی تیمملّی داشت، از پیوستن به این تیم منصرف شد! مطبوعات برخوردهای گوناگونی با این قضیه داشتند، ولی به نظر من بهترین تیتر را روزنامهی ورزشی 90 زد:
کریمی دایی را برد، به یک ملّت باخت!
این همه سرمایهی ملّی خرج چنین کسی میشود تا برای کشورش افتخار بیافریند، و او با یک برگه کاغذ همهی آرزوها را بر باد میدهد. مگر سرمربّی تیمملّی وامدار کسی است که حتّی وقتی بازیکنی از اوج خود فاصله گرفته، باز هم باید جای یک نفر در تیمملّی را به او بدهد؟! آیا حالا که همهی فوتبالیستهای کشور خود را در چند قدمی تیمملّی میبینند و با انگیزه تمرین میکنند و میدانند تیمملّی خانهی پدری چند بازیکن معدود نیست، امثال کریمی حق اعتراض دارند؟
تیمملّی به بازیکنی که اینچنین به یک ملّت پشت میکند نیاز ندارد. تو را به خیر و ما را به سلامت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: از اینکه این دو مطلب را کنار هم آوردم، نمیخواستم بگویم آمدن یک فوتبالیست به اندازهی آمدن یک سیاستمدار پراهمیت است؛ بلکه میخواستم بگویم آمدن بعضی از سیاستمداران به اندازهی آمدن یک فوتبالیست کماهمیت است!
سلام
کمکم داره ماه مهر میاد و شهر بوی درس و مدرسه میگیره. یادش به خیر، دوران ابتدایی، صبحها توی صف میایستادیم و برنامهی صبحگاه آغاز میشد. بعد از قرائت قرآن و ترجمهی اون، همیشه یکی از بچهها میرفت بالا و با صدای محکم یه حدیث از حفظ میخوند و ما هم صلوات میفرستادیم. یکی از مشهورترین حدیثای اون دوران، بعد از حدیث «نیکی به پدر و مادر»، حدیث «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» بود. از همون موقع میخواستن به ما یاد بدن که از هر چی خودمون اونو دوست داریم باید انفاق کنیم. ما هم جوگیر میشدیم و همون زنگ اول پاککن جدیدمون رو آکبندِ آکبند میدادیم بغلدستیمون استفاده کنه! هر چی باشه توی اون سن همون یه پاککن بهترین دارایی ما محسوب میشد!
الآن چی؟! آیا انفاقمون از چیزاییه که خودمون آرزوش رو داریم یا از دورریختنیها انفاق میکنیم؟! مسخره نیست اگه من انتظار داشته باشم وقتی توان ایستادن ندارم، یکی توی اتوبوس جای خودش رو به من بده، ولی الآن که جوونم توی اتوبوس لم بدم و از پنجره بیرون رو تماشا کنم تا چشمم توی چشمای پیرمردی که کنارم ایستاده نیفته؟!
شبهای قدر نزدیکه. توی این شبها، دور خواب رو خط میکشیم و میریم کنار بندههای دیگهی خدا و تا صبح مدح خدا رو میکنیم و اشک میریزیم و آه و ناله میکنیم و خدا رو به همهی مقدسات قسم میدیم تا .........
تا چی؟!
تا ما رو ببخشه. تا بیخیال گذشتهی سیاهمون بشه. تا یه فرصت دیگه بده که دوباره شروع کنیم...
خیلی دوست داریم خدا هم ما رو ببخشه، نه؟!
خب این تازه میشه بخش «مما تحبون»ش! پس «تنفقوا»ش کجا میره؟!
خود خدا روش معامله رو یادمون داده تا دست خالی از این شبها عبور نکنیم:
و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم و الله غفور رحیم (سورهی مبارکهی نور، آیهی 22)
(همدیگه رو ببخشید و نسبت به هم گذشت داشته باشید. مگه دوست ندارید خدا هم شما رو ببخشه؟! خدا خیلی بخشنده و مهربونه!)
تا حالا این مقدمات رو برای شبای قدر فراهم کردید؟! اگه نه، پس تا دیر نشده یه یازهرا بگید و بلند شید. حضوری یا تلفنی، فرقی نمیکنه. اول از هر کس کدورتی توی دل دارید، از ته دل اونو ببخشید و براش آرزوی سعادت کنید. اگر هم کسی از شما دلخوره، هر جوری شده از دلش در بیارید و ازش حلالیت بخواید. اگر هم خدای نکرده با کسی قهرید، فوراً برید آشتی کنید. هزینهای نداره! با یه لبخند و یه دیدهبوسی، همه چی حلّه! فرض کنید آخرین شب قدر عمرتونه. فرصت رو از دست ندید. بعدش لذت غفران کامل الهی رو در شب قدر حس کنید.
اگه شب قدر احساس کردید دوباره دارید متولد میشید، برای منم دعا کنید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: توی آیهی بالا، یه نکتهی خیلی جالب وجود داره و اونم تفاوت بین سه واژهی «عفو»، «صفح» و «غفر» است. اینا هر کدوم از قبلی قویترن! اگه یکی به شما سیلی بزنه و شما قصاص نکنی و فقط ملامتش کنی، «عفو»ش کردی. اگه ملامتش هم نکنی و با اون با مهربونی رفتار کنی (هر چند ته دلت یه خورده از این کارش ناراحت شدی) «صفح» انجام دادی. ولی اگه ته دلت هم هیچ دلخوری به وجود نیومده باشه (که از ما انسانها بعیده! به همین خاطر هم خدا ما رو به همچین چیزی امر نکرده و فقط گفته خودش اینکارهست!) اونو مورد «مغفرت» خودتون قرار دادین! با این تفاسیر، حالا یه بار دیگه آیه رو مرور کنید تا ببینید عجب معاملهی پر سودی رو خدا بهمون پیشنهاد کرده!